دلنوشته و حرفهای خودمونی یک مسافر

ای کاش عظمت در نگاه ما باشد

دلنوشته و حرفهای خودمونی یک مسافر

ای کاش عظمت در نگاه ما باشد

خوش ترین ساعات

خوش ترین ساعات عمر من آن زمان است که تو را در نهایت عسرت و رنج و بدبختی دیده، بی سامانی و دربدریت را مشاهده کرده، ناله ناکامی و بی پناهیت را شنیده، خفت حاجتمندی و حقارت تو را تماشا کرده و سرت را بزیر سنگ حوادث مینگرم

میدانی چرا؟

برای اینکه از جان خود عزیز تر دوست داشته میخواهم بدین سبب راه مبارزه با مشکلات را آموخته و جوهر ذاتت ظاهر گردد تا تورا بزرگ و سعادتمند ببینم.

عزیزم فرزندم بر تلخی و سختگیری من خورده مگیر زیرا این است آنچه او از برای من خواسته و من درباره تو آرزو دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد